حس می کنم پرنده ام پرواز می کنم پس
تا دورهای ابری تا ابرهای بی کس
دور از زمین بی رحم آلوده دو رنگی
از چشم های طلقی از قلب های سنگی
لذت نبرده ام هیچ از ذلت قفس ها
دمخور نبوده ام با دمسردی نفس ها
زندانی زمین نیست بال گشاده من
زنجیر رنگ و بو نیست پرواز ساده من
آغاز شد رهایی تردید کار من نیست
فهرست آرزوها سنگ مزار من نیست
من حس زندگی را مدیون بال خویشم
خورشید مقصدم شد محو کمال خویشم